بردیا بردیا ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

بردیا جون

باغ گل ها....

      جمعه با خانواده یکی از دوستای بابا رفتیم پارک.....   اینجا پارک چمران کرج....ما داخل باغ گلها هستیم.... یه ابشار زیبا با یه پل قشنگ با گل های زیبا و البته چند تا قفس از حیوانات مختلف .... من که بیشتر خواب بودم ..... اینجا مثل یه اقا نشستم.... همین که نون دیدم...... بالاخره یه دونه هم به من دادن.... اینم چند تا عکس از داخل باغ گل ها... خیلی خوش گذشت.............. ...
24 مهر 1392

امید زندگیم ...7ماهگیت مبارک

    قشنگترین و زیباترین فرشته من... 7ماه ......ماه ها و هفته ها و روزها و ساعتها وثانیه ها گذشت وفرشته کوچک من هر روز بزرگ و بزرگتر شد...... و حالا تنها تو عشق زندگی مایی.... عشقی که با دیدنش انرژی مضاعفی میگیریم قشنگ ترین هدیه خداوند" دوستت داریم........ عروسکم هفت ماهگیت مبارک   ...
18 مهر 1392

بردیا وآتیلا

این آتیلا جونه که 5روز از من بزرگتر.... مامانای ما وقتی برای چکاپ ما میرفتن دوست شدن... اینجا هم بردیا داره واسه آتیلا قدرت نمایی میکنه آتیلا با مامانش اومدن خونمون  بردیا هم همش شیطنت میکرد آتیلا ساکت مثل یه آقا نشسته بود اما بردیا دست بردار نبود... بردیا دست آتیلا رو میکشید پا شو می کشید لباساشو .... و.. خلاصه آتیلا چی کشید از دست بردیا ... آتیلا4دست و پا میره و غلطت میزنه   اما بردیا نشسته و فکر میکنه از اتیلا بزرگتره والبته قلدر بازی هم در میاره.... ...
15 مهر 1392

پستونک خوردن بردیا جون

مامانم واسم توی پستونک اب ریخته بود تا بخورم و یه کم خوردن با پستونک رو یاد بگیرم اما من که مبتدی بودم و بلد نبودم چون تا حالا باهاش چیزی نخوردم که.... بالاخره بعد از تمرین زیاد یاد گرفتم من که میدونم هر کاری بخوام میتونم انجام بدم مامان مامانم خوشحال شد ومنم  خندیدم ...
10 مهر 1392

ماجرای بردیا و جورابش

تازه از بیرون اومده بودیم.....   منم فرصت رو غنیمت دیدم و.... جورابام رو در اوردم تا مزه اش رو بچشم ... خوشمزه بود ... خوب بود ها چه جور تا حالا نخوردمش... مامان ازم گرفت..... مهم نیست پام که هست ....                                                             ...
10 مهر 1392

بردیا و ماشین سواری

  بردیا با بابا رفته بود پایین منتظر مامان بودن... مامان اومد دید بردیا جلو جای مامانی نشسته .. ... مامان...        بابا.....         بردیا................ بردیا... مامان برو عقب بشین از این به بعد اینجا جای منه... ...
9 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بردیا جون می باشد