بردیا بردیا ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

بردیا جون

شیرین کاریهای بردیا...

یه روز داشتم چایی میخوردم و در همون حین هم عکسایی که با دوربین گرفته بودم رو نگاه میکردم بردیا هم اومد که دوربین رو ازم بگیره و باهاش بازی کنه منم که چاییم رو تموم کرده بودم فنجون رو دادم بهش و گفتم دوربین نه....این رو بگیر بردیا هم فنجون رو با دست پس زد و در حالی که بند دوربین رو میکشید گفت نه بووووف ودوربین رو ازم گرفت منم کلی به این حرکتش خندیدم.... اینم پسر بلای ما... ادامه مطلب رو ببینید بردیا در حال اذان گفتن اولین راه رفتن بردیا با دمپایی بالا رفتن بردیا از مبل بردیا و ابنبات خوردن ...
16 تير 1393

اولین سفر بردیا به مشهد-سری دوم عکس ها

بازار الماس شرق شهر بازی پارک ملت بوسیدن درب ورودی صحن امام رضا   لابی هتل پارک جنگلی طرق بازار خیام پارک ملت توی حرم در حال بازی با بچه ها الماس شرق بازار بین المللی یه فروشگاه رفتیم که واسه بچه ها هم چرخ خرید کوچیک داشت       ...
3 تير 1393

اولین سفر بردیا به مشهد-سری اول عکس ها

روز شنبه 24خرداد راه افتادیم و بخاطر اینکه بردیا کمتر اذیت بشه بیشتر توقفگاه ها رو نگه میداشتیم شب رو توی سبزوار موندیم  و روز یکشنبه راهی مشهد شدیم البته یه سری هم به نیشابور زدیم این سفر خیلی خوش گذشت چون عمه بزرگ بردیا و شوهر عمه اش با ما بودن بیشتر جاهایی رفتیم که قبلا نرفته بودیم یا کمتر رفته بودیم روز جمعه هم عمه و شوهر عمه با هواپیما رفتن جنوب و ما برگشتیم تهران گریه بردیا وقتی مامان چند قدم ازش دور میشه یه پارک کوچیک وسط راه نماز خونه بین راه.... بردیا هم هر بچه ای که میبینه کلی واسش ذوق میکنه و میخواد بره باهاش باز...
1 تير 1393

شیطنت های بردیای من

هر کلمه ای که دیگران میگن منم مثل طوطی اداش میکنم البته هر وقت دوست داشته باشم با پا توپ رو میندازم واسه مامان توپ بازی با دست رو هم که کلا حرفه ای شدم هر چی درش باز باشه رو میبندم مثل در بطری-قندون-قابلمه و... این کار رو خیلی دوست دارم باتریهای توی اسباب بازیام رو در میارم بعد باتریا رو میندازم زیر مبل یا میز... هر چی گم میشه مامان میتونه اونجا پیداش کنه اخه مخفی گاه خوبیه...مخصوصا واسه موبایلا.. وقتی چیزی رو ازم میگیرن الکی گریه میکنم قیافه ام رو اینجوری میکنم عاشق بوس کردنم کلی بابا و مامان رو میبوسم مخصوصا وقتایی که خیلی مامان رو کلافه میکنم از دلش در میارم میب...
22 خرداد 1393

پارک چمران کرج-ابشار تهران-پارک کوثر

پارک چمران کرج پارک کوثر-نزدیک خونه بوستان ابشار (بردیا و اسرا)   جمعه رفته بودیم پارک چمران کرج-اول یه کم گشتیم بعد رفتیم شهر بازی و سوار چرخ و فلک شدیم بردیا هم کلی خوشش اومده بود و حسابی شلوغ بازی در اورده بود اخر سر هم بابا پیش بردیا موند و مامان رفت کارتینگ وحسابی خوش گذروند.. کلی خوش گذشت ساعت10شب هم برگشتیم خونه بردیا بغل بابایی توی چرخ و فلک عکسایی که از بالای چرخ و فلک گرفتم اینجا هم در حال رفتن به سمت پارک ...
20 خرداد 1393
1099 11 35 ادامه مطلب

اولین نمایشگاه گل بردیا

روز جمعه2خرداد بامامان و بابا رفتیم نمایشگاه گل و گیاه... خیلی شلوغ بود...حسابی خوش گذشت...... همش دوست داشتم برم توی خاک ها وگلها بازی کنم اما مامان نمیزاشت.. ولی من که دست بردار نبودم ...
3 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بردیا جون می باشد