بردیا در قاب تصویر...وشیطنت هایش....
بردیا این روزا حسابی شیطون شده تا سرت رو بر میگردونی روی چیزی رفته
روی دراور-میزو....
وقتی میریم بیرون نمیزاره کسی دستش رو بگیره و میخواد خودش به تنهایی راه بره و بدوه
علاقه خیلی زیادی به بیرون رفتن داره
بچه ها رو که میبینه کلی ذوق میکنه و میره باهاشون بازی کنه
وقتی لباساش رو میشورم و میخوام اویزون کنم میاد و دونه دونه بهم میده تا پهن کنم
بعد هم که تموم شد جای لباسا رو میبره میزاره سرجاش
خودش به تنهایی خیلی کارا رو انجام میده...
مثلا بستنی رو خودش میخوره
برای بیرون رفتن خودش میره لباسش روانتخاب میکنه و میاره
وقتی گوشیم یه اس ام اس براش میاد میره واسم میاره و..
توی سفره انداختن و جمع کردن بهم کمک میکنه و وسایل رو روی سفره میزاره
وقتی هم تموم شد گریه میکنه چرا تموم شده
صخره نوردی رو دوست داره حتی از روی سرسره بیشتر دوست داره برعکس بره بالا
پله های خونه رو کامل میای بالا
البته دستت رو میگیری به نرده ها وتا طبقه دوم که خونمونه میای بالا
هر وقت از کنارم رد میشه چند تا بوسم میکنه و میره...
گل پسرم خیلی مهربونه
هر حرفی بهش میگم گوش میکنه مخصوصا اگه خونه کسی رفته باشیم
اما توی خونه گاهی حرف گوش نمیکنه و بهش میگم این کار رو نکن گریه میکنه که چرا بهم گفتی
منم میگم باشه عزیزم برو هر کاری میخوای بکن خوشحال میشه ومیره
چند روز پیش هم رفته بودیم خرید یه ماشین پلیس دید دستش رو دراز کرد
و اونو میخواست حواسش رو پرت کردم و گفتم بابا که اومد میگیره
وقت برگشت با باباش که اومدیم دوباره گفت ماشین رو میخوام
البته با زبون خودش دید و تا نخرید ول نکرد
خلاصه ما ماجراها با بردیا جون داریم