بردیا بردیا ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

بردیا جون

شیرین کاریهای بردیا...

1393/4/16 16:52
728 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز داشتم چایی میخوردم

و در همون حین هم عکسایی که با دوربین گرفته بودم رو نگاه میکردمآرام

بردیا هم اومد که دوربین رو ازم بگیره و باهاش بازی کنهقوی

منم که چاییم رو تموم کرده بودم

فنجون رو دادم بهش و گفتم دوربین نه....این رو بگیرنه

بردیا هم فنجون رو با دست پس زد و اجازه

در حالی که بند دوربین رو میکشید گفت نه بووووفنه

ودوربین رو ازم گرفتسوال

منم کلی به این حرکتش خندیدم....قه قهه

اینم پسر بلای ما...خندونک

ادامه مطلب رو ببینید

بردیا در حال اذان گفتن

اولین راه رفتن بردیا با دمپایی

بالا رفتن بردیا از مبل

بردیا و ابنبات خوردن

 

 

پسندها (9)

نظرات (23)

سارا مامان اهورا
16 تیر 93 17:22
الهی قربوووووووووووووووووونت برم چه با مزه اذان میگی
سارا مامان اهورا
16 تیر 93 17:23
ای شیطون حالا چون با چایی کاری نداشتی بوف شده اگه چایی هدفت بود بوف نبود
سارا مامان اهورا
16 تیر 93 17:23
هزززززززززززززززززززززززززاااااااااااااااااااااااااااااارتا بوس واسه بردیا جونم
خاله زینب
16 تیر 93 18:49
سلام شیرین خاله ماشالا بزرگ شدی قربوووووووونت برم
بابا و مامان
16 تیر 93 19:26
الاهی فدات بشم من چه بامزه حرف می زنی
مامان یه پسرک شیطون
16 تیر 93 21:37
ای جون دلم قربون شیطنتات عزیزم... فدای راه رفتنت با اون پای کوچولوت بشم من ن ن ن... چه ناااااز اذان میگه جیگر دلم ماشالله... بووووووس بووووس از اون لپای نازت عزیزم نظرات قشنگتو میخونم اما تایید نکردم
مامان کارن
17 تیر 93 8:24
آی قربون اذان گفتنت قربون با دمپایی راه رفتنت قربون آبنبات خوردنت قربون از مبل بالا رفتنت قربون به مامان کلک زدنت قربون اون قیافه ی ماهت
عمه ی آتنا
17 تیر 93 13:13
عزیزدلمممممممممم دیگه بزرگ شده شیطووووووووون
میترا(مامان مهران)
17 تیر 93 18:10
ای جانم هر روز شیرینتر از دیروز
زهرا (مامان شایان)
18 تیر 93 1:01
عزییییییییزم...چه بلا شدی.مااااه شدی...افرین به این پسر باهوش
خاله ی مهربون
18 تیر 93 8:56
عزیزم با نمک هست.ماشالا
بابا و مامان
18 تیر 93 13:03
میترا
18 تیر 93 13:59
چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟ بیایید گاهی بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟
فائزه
18 تیر 93 15:08
سلام تورو به حضرت زهرا قسم متن رو نخون اول یه آرزو کن قشنگترین رویات درعرض4روز اتفاق میفته اما اگه نفرستی 4اتفاق بد برات میفته به 10نفربفرست بعداز28دقیقه کسی بهت زنگ میزنه که انتظارشو نداری.
مامان عاطفه ی عاشق
19 تیر 93 2:21
ای جانم پسر نااز و شیطون.
مامانی غزل جون
19 تیر 93 13:20
آفرین پسر زرگ چی فکر کردی مامانی دیگه واسه خودم مردی شدم من
شیما مامان شاهین کوچولو
20 تیر 93 18:54
ای جووووونم ماشاله به بردیا خوشگله... کارات خیلی نمکیه مخصوصا با دمپایی راه رفتنت
پگاه مامان آرتین
22 تیر 93 20:38
سلام به مامان وپسرگلش.فدای تو وکارات اون راه رفتنتتتتتتتتتت
مامان زینب
23 تیر 93 1:06
قربون نه گفتن پسری یه ماچ بده
مامانی و بابایی دخمل بلا
25 تیر 93 14:30
من از عمق وجود خود ، خدایم را صدا کردم , نمیدانم چه میخواهی ، ولی امروز برای تو ، برای رفع غم هایت , برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت ، به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد ، یقین دارم دعاهایم اثر دارد . . . -------------------------------------------------------------------------- دستهای من دخیل دل پاکت ... مرا در این شبهای عزیز , نه به بهای لیاقت ، بلکه به رسم رفاقت , اول حلال و بعد هم دعا کن , وخدا کند که بدانی چقدر محتاج است ، نگاه خسته ی من بر دعای دستانت , التماس دعا عزیز دلم ...
khadijeh
25 تیر 93 19:35
خیلی با مزه ایی عزیزم من و آرشین هم دلمون برات تنگ شده از این به بعد بیشتر بهتون سر میزنیم
مامان فاطمه
30 تیر 93 14:55
شیطون بلا اون بالا چی میخوای آخه؟
ارسطو و مامانش
6 مرداد 93 18:40
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود / صد حیف ازین بساط که برچیده میشود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت / خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود پیشاپیش عید بر شما مبارک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بردیا جون می باشد