چند روز پیش یه سیب دادم دست بردیا تا باهاش سرگرم بشه بابا هم کنارش نشسته بود . رفتم اشپزخونه که صدای بابا رو شنیدم که گفت بردیا یه تیکه از سیب رو گاز زده و توی دهنشه منم سریع اومدم گفتم بردیا جان دهنت رو باز کن بردیا برخلاف همیشه که وقتی چیزی توی دهنشه سفت دهنش رو می بست این بار دهنش رو باز کرد تعجب کردم .. دیدم چیزی نیست گفتم حتما قورتش داده... تا میخواستم برم سراغ کارم دیدم انگار داره یه چیزی رو مثل ادامس میخوره... سریع داخل دهنش رو باز کردم دیدم بله.... اقا اون تیکه سیب رو زیر زبونش قایم کرده بود.... کلی من و بابا بهش خندیدم پسرم از همین ال...